در حال بارگزاری
تازه وارد هستید؟
برای تکمیل عملیات خود ثبت نام کنید
برای عضویت در سایت خود را وارد نمایید تا رمز عبور برای شما ارسال شود.
فراموشی رمز عبور
هوشنگ گلشیری رماننویس، معلم، روزنامهگار و عضو فعال کانون نویسندگان ایران بود. گرچه شروع فعالیت ادبی او را با شعر میشناسند شعر را رها کرد و بقیهٔ عمر را بهطور حرفهای به نوشتن داستان و نقد پرداخت. شازده احتجاب برجستهترین اثر گلشیری است.
اهمیت به خود داستان همیشه بر وجههای دیگر زندگی هوشنگ گلشیری غلبه کرد، آنقدر که ترجیح داد او را نوولیست بخوانند تا نویسنده. گلشیری داستاننویسی پرکار بود که طی چهار دهه فعالیت ادبیِ خود، تلاش کرد مسائلی که نویسندهٔ ایرانی در آغاز راه مدرنشدن و در جامعهای سیاستزده با آن درگیر است تبیین و حل کند. داستانهای گلشیری بارِ سنگین معیارهای دقیقی را که خود، مطرح کرده بود بهدوش میکشند: از تعهد به اصل داستان تا نوآوریهایی که شکل ادبیات داستانیِ یک زبان را منحصربهخود کند تا ضرورتداشتن حرفی برای گفتن و حساسیتهای زبانی.تأثیر هوشنگ گلشیری هم از طریق نوشتههایش هم از طریق شاگردانش به نسلهای بعدی هنوز هم منتقل میشود. آدابی چون داستانخوانی برای مخاطب با صدای بلند، بازنویسی مکرر، نقد کارگاهی و... به کمک گلشیری بسیار جدیتر وارد محافل ادبی شد.[۱]پس از آشنایی با شیوههای مدرن داستاننویسی و انتشار چند داستان نظیر «دخمهای برای سمور آبی»، «مثل همیشه» و «مردی با کراوات سرخ» توجه جامعهٔ ادبی به گلشیری، بیشتر جلب شد و خلق رمانِ «شازده احتجاب» شهرتی بسزا به او بخشید. بعد از «شازده احتجاب» کارهای بسیاری منتشر کرد؛ اما همیشه این رمان خوشاقبالترین و مطرحترین اثر او باقیماند.[۱]گلشیری تلاش کرد تا مفهوم تعهد را از تنگناهای حزبی نجات دهد و طلیعهدار مفاهیمی چون انسانگرایی و فردیت باشد. هرچند در بسیاری از نوشتههایش توجه به تکنیک و فرم، وجه غالب مینماید؛ این تکنیکگرایی، به تکنیکزدگی نیانجامیده است. وی پیوسته در تلاش بود روشهایِ تازهٔ داستاننویسی را از دل ادبیات کلاسیک فارسی، قرآن، تاریخ بیهقی و... بیابد و همواره در برابر گرتهبرداری و تقلید صرف از شیوههای روایی ادبیات غرب، مقاومت میکرد.سخت میشود نظر کاملاً مساعدی از گلشیری دربارهٔ آثار معاصرانش پیدا کرد. بسیاری را مقلد میدانست و پرکاریِ بعضی را بدونِضرورت. از طرفی داستانهای بلندی مانند بوف کور، آنقدر برایش مهم بود که شازده احتجاب را راهی برای مشخصکردن تکلیف خود با این داستانهای بلند میدید.[۲]گلشیری همچنین مدتی در دانشکدهٔ هنرهای زیبا تدریس کرد؛ اما تعلیق شد و داستاننویسی را بیشتر در خانهها و کارگاههای شخصی آموزش داد. او در کنار شاگردانش در جلسات داستانخوانی، فضایی خلق کرد که در آنجا اهمیت به خودِ اثر فراتر از دوستی، حزب و روابط کاری بود. دو دههٔ پایانی زندگی گلشیری از سویی پرثمرترین دورهٔ کاری و حضور فرهنگی او بود و از سوی دیگر سالهای خفقان شدید و اضطراب مدام بر زندگیِ شخصی و حرفهای او نیز همچون بسیاری دیگر از نویسندگان تأثیر گذاشت.